خلاقیت و شکوفایی،9 ماه با میوه دلم!

به کلبه ی خلاقیت خوش آمدید!

۲۷ تیر۹۶

سه شنبه هم گذشت...

امروز بالاخره رفتم اپیلاسیون!

و از صبحم با همسر اومدم خونه مامانی

امروز با هم یه بار هم تره بار رفتیم

یه بار هم رفتم نون خریدم!

گلدون های حسن یوسفم رو که پشه زده بود رو اوردم خونه مامان و گذاشتم توی پارکینگ مامان

که یکی شون رو دزد برد!!!!دزد عاشق حسن یوسف بود چون گلدون حسن یوسف همسایه رم برد!!!!!

امروز صبحونه خونه نخوردیم و صبحونه رم خونه مامان خوردم!

اول صبحم با امید سر تعویض خونه کل کل کردم!

[ سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۴۷ ب.ظ ] [ بانو مهربان ]

[ ۰ ]

23تیر96

دیشب 23 تیر 96
ساعت 8 بیدار شدم با زنگ مامان
خوابم به هم خورده بود
پاشدم مسواک زدم و بیدارش کردم
تا 8و نیم زدیم بیرون
خوابالو بودم حسابی!
نشستم توی ماشین 
گفت چقدر بد میشینی!(خیلی محکم سوار شدم برای نی نی گفت فکر کنم)
گفتم خوابما گیر نده!
قبل مامان اینا رسیدیم
توی راه با معین کلی هم گریه کردم
مامان اینا با مهناز اینا اومدن
شیرینی و گل هم گرفته بودن
برگشتنه مامان اینا قرار بود بیان خونه ما
ولی خلاضه قرار شد برن تا با ماشین بیان
ما هم رفتیم و سر راه یه بار نزدیک بود تصادف کنیم
کلی جیغ جیغ کردم و سفت زدم روی دستش!
گقت ببخشید چشم آروم میرم
بعد گفت چی میخوری نون؟
گفتم سنگک،کنجدم برام خوب نیست !
گفت باشه میگم ساده
اومد دیدم یه روش کنجد داره
رفتیم چایی گذاشتم و صبحانه زدیم با پنیر لیقوان!
مامانم اینا بعد بهشت زهرا اومدن خونمون ،یعنی مامان و مهناز فقط
شب هم مهسا و مامان
شب که شد هی فکر کردم چی بدرستم
یاد غذای برنامه (خانه ما) که 9 شب پخش شد افتادم
یه ذره گوشت چرخ کرده با یه سیب زمینی و یه گوجه
زنگ زدم مغازه گفتم نون لواش بیاره
و فلش رو هم بیاره فیلم ببینیم
اومد توی خونه گفت : سلام علیکم
به چه بویی میاد 
گفتم فلش رو آوردی؟گفت نه یادم رفت
گفتم برو بیار
رفت که بیاره
زیرشو زیاد کردم آبش کم بشه
و زیرسفره ای و سفره رو پهن کردم و نون سنگک رو هم که بیرون فریزر گذاشته بودم گذاشتم تا اومد
خورد و لذت برد
و تعریف کرد و تشکر کرد
منم گفتم نوش جونت 
گفت میشه آبم بیاری؟
گفتم بله که میشه عزیزم
گفت خیلی ازت ممنونم!تو چقدر به من محبت می کنی!
خندم گرفت ولی چیزی نگفتم
آخرش چند تا لقمه هم گفتم برام گرفت
چایی هم براش گذاشتم و ریختم
داشت دوباره گشنم می شد!
یه دونه کلوچه خوردم
چاییمم نخوردم حالمو بد می کرد
پاستارو با هم میدیدیم
بعدم خواب...
لالالالالا...

[ شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۶، ۰۱:۵۸ ب.ظ ] [ بانو مهربان ]

[ ۰ ]